✿حـــرف دلــ ــ ــ ــم✿

 

 سلام

 

همه چی بهم پیچیده، زندگیم یه مدل دیگه شده مخصوصا این چند ماه اخیر، یه ماه پیش یه وضعیتی واسم پیش اومد که فکر میکردم آخرای زندگیمه ،احساس میکردم خـــــدا بهم الهام کرده که زندگیم آخراشه با هرکی دوست دارم خداحافظی کنم یه حال عجیبی بود مدام گریه میکردم.. خیلی حال غریبی بود ،، هیچوقت نفهمیدم اون حال رو چرا داشتم،، اون مدت دلم خیلی تنگ بود واسه عشقم.. ازم خیلی دور بود ولی حالا برگشته و کمی نزدیکترم هست و هر روز خــــــدا رو از این بابت شکر میکم ولـــــــــــی اون حس رو هنوز دارم. بلاتکلیفی، سردرگمی، اسارت..

این اسارت که واقعا عذابم میده، همیشه گلایه میکنم به خــــــــدا که چرا من؟ چرا من آزاد نیستم؟ چرا باید همچین جنسیتی آزاد نباشه ..! 

خسته ام .. اگه بگم از زندگی دروغ گفتم اما، خسته ام از این وضعیت که همه هستن اما من تنهام..، همه چیز هست من گمش کردم.. ، دلخوشی هست و من دلتنگم... 

هیچ متنی و جمله ای، حتی کلمه ای نمیتونه حال این روزای منو وصف کنه چون وصفش بزرگ و بغضم مانع.

 

همین قدر میدونم که خــــــــــــــــدا هست ...

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:حرف دلـ ـم*,ساعت 18:58 توسط نــفــس| |


Power By: LoxBlog.Com